واکاوی میزان همبستگی سهام و اوراق قرضه در اقتصاد آمریکا
بانک مرکزی با تغییر در عرضه منابع (اوراق قرضه دولتی) در عملیات بازار باز یا بازار بینبانکی، نرخ بهره بینبانکی را متأثر و تلاش میکند نرخ بهره سیاستی خود را اعمال کند. نرخ بهره سیاستی نرخی است که بانک مرکزی برای اقتصاد لازم میداند.
بازارهای مالی نقش کلیدی در اقتصاد کشورها ایفا میکنند. ثبات پولی بدون ثبات مالی معنای چندانی ندارد و سیاستگذاران پولی کشورها در عمل ثبات مالی را نیز هدفگذاری میکنند. در این میان نقش بانک مرکزی به عنوان یک نهاد حاکمیتی در این حوزه از اهمیت بالایی برخوردار است.
بانک مرکزی با تغییر در عرضه منابع (اوراق قرضه دولتی) در عملیات بازار باز یا بازار بینبانکی، نرخ بهره بینبانکی را متأثر و تلاش میکند نرخ بهره سیاستی خود را اعمال کند. نرخ بهره سیاستی نرخی است که بانک مرکزی برای اقتصاد لازم میداند. این نرخ عموماً با هدفگذاری تورم تنظیم میشود، بدین صورت که مثلاً برای کاهش یکدرصدی تورم، دو درصد از نرخ بهره باید کاهش پیدا کند. البته گرایشهای پیشرو پولی به تفکیک وظیفه بانک مرکزی در حوزه تعیین بهره و تأمین مالی معطوف شده است. چنانچه چارلز گودهارت، اقتصاددان برجسته حوزه پول و بانک اعتقاد دارد جوهره بانکداری مرکزی، قدرت بانک مرکزی برای ایجاد نقدینگی از طریق دستکاری ترازنامه خودش است و در نتیجه وظیفه کلیدی بانکداری مرکزی باید مدیریت نقدینگی برای نظام مالی باشد نه اینکه بانک مرکزی واقعاً تعیینکننده نرخهای بهره باشد که میتواند توسط نهادهای دیگری انجام شود. با تمام این اوصاف، برخلاف رویکرد سنتی و قدیمی که سیاست پولی از طریق تغییر نرخ ذخیره قانونی اعمال میشد، در حال حاضر، تغییر «همبستگی بین سهام و ارز غیرمستقیم» در نرخ بهره ابزار اعمال سیاست پولی است. منظور از تغییر «غیرمستقیم» این است که بانکهای مرکزی از طریق مداخلات دستوری نرخ را تعیین نمیکنند، بلکه با استفاده از تغییر حجم عرضه اوراق قرضه این اقدام را انجام میدهند. علاوه بر این، بانک مرکزی با استفاده از این ابزار (اوراق قرضه دولتی) یک نرخ بهره پایه (نرخ بهره بدون ریسک) را ایجاد میکند که منشأ نرخهای بازارهای دیگر است (چون بازارهای دیگر ریسک بیشتری از بازار اوراق دولتی دارند، قاعدتاً نرخ بهره آنها از نرخ اوراق دولتی بالاتر خواهد بود). تا اینجا متوجه شدیم که ابزار اوراق قرضه اهمیت و جایگاهی کلیدی در مناسبات جدید پولی و مالی دارد.
با وجود این اهمیت، هنوز هم چنانچه باید و شاید مباحث پیرامون اوراق و اثرات تغییر نرخ آن، روشن و مکشوف نیست. مثلاً در خصوص ارتباط بازار اوراق با بازار سهام، این تلقی در میان بسیاری از اهل فن وجود دارد که افزایش نرخ بهره اوراق میتواند موجب ریزش بازار شود یا این تلقی نیز وجود دارد که افزایش نرخ بهره بینبانکی نیز موجب ریزش بازار میشود. هرچند نمیتوان به صورت قانون و جهانشمول گفت که چه رابطهای میان این متغیرها برقرار است، اما براساس شواهد و بررسیهای صورتگرفته میتوان گفت تلقیهای فوق نیز «لزوماً» همیشه برقرار نیست. نکته اصلی مقاله حاضر (مقاله Stock/bond correlation in the coming decade منتشرشده در https://www.ubs.com/) که بر اهمیت آن افزوده این است که ارتباط میان اوراق قرضه دولتی و بازار سهام در مقاطع مختلف زمانی متفاوت بوده و نشانی از یک ارتباط یکطرفه نداشته است؛ چنانچه طی سالهایی، همبستگی میان این دو متغیر مثبت یا منفی بوده است. به عبارتی، ارتباط میان این دو متغیر به گونهای نبوده که یک حالت ازپیشمعلوم وجود داشته باشد، بلکه بسته به شرایط، خروجی متفاوتی را نشان داده است. برای مثال، در زمانی که تورم بالایی وجود دارد (که بهزعم نویسندگان این مقاله، نرخ آن بالای ۵/۲ درصد است) ارتباط میان بهره اوراق و بازار سهام مثبت میشود! یعنی برخلاف تلقیهای رایجی که در اتمسفر اقتصادی ایران وجود دارد که تصور میشود افزایش بهره اوراق موجب ریزش بورس میشود، میتوان گفت نهتنها چنین رابطهای به صورت «قانون» و «اثباتشده» وجود ندارد، بلکه با توجه به شرایط تورمی، میتوان گفت چهبسا معکوس این مدعا درست باشد.
نکته دیگری که در این مقاله برجسته است؛ تأثیرپذیری تمام بازارها از شرایط رکودی است، حتی اوراق. در واقع، هیچ داراییای وجود ندارد که تماماً از گزند شوکها در امان بماند. شاید برجستهتر از اوراق بازار طلا باشد، چرا که در زمانی که تورم منفی یا رکود به وجود بیاید، همان معیار ارزش طلا نیز دچار تغییر ارزش خواهد شد. به تعبیر هری دنت، «در زمان تورم منفی، نرخ بهره وامهای پرریسک افزایش مییابد و مانند شمشیر دو دم عمل میکند. از طرفی جاذبه پسانداز پول افزایش مییابد و از سوی دیگر با افزایش نرخ بهره توانایی بازپرداخت دیونِ بدهکاران و اخذ وامهای جدید دشوار میشود. با پایین آمدن قیمتها، سود بنگاه کاهش مییابد و دستمزدها پایین میآید و پرداخت آنها به تعویق میافتد. شمار بیکاران افزایش مییابد و تعداد کسانی که توانایی خرید دارند کمتر میشود. بدینسان، وقتی تورم منفی به جان اقتصاد میافتد، آن ارزانی اولیه به کابوس مصرفکنندگان تبدیل میشود. همیشه در پی ترکیدن حبابها تورم منفی رخ داده است. یکی از آثار ترکیدن حباب پول، پدید آمدن تورم منفی و سقوط قیمت طلاست که مشابه آن در سال ۲۰۰۸ رخ داد و داراییها دود هوا شد. در نتیجه همین همبستگی بین سهام و ارز تورم منفی مختصر و در روزگاری که بزرگترین بحران مالی عصر ما در جریان بود، طلا که قرار بود محافظ داراییها باشد، ۳۳ درصد ارزشش را از دست داد.»
در این زمینه اقتصاددان برجستهای به نامهایمن مینسکی به نکات قابلتوجهی اشاره کرده است. به عقیده مینسکی، سرمایهگذاران براساس درجه ریسکگریزی، ممکن است یکی از سه روش مختلف تأمین مالی را برگزینند. براین اساس، مینسکی وامگیرندگان را به سه دسته محتاط، سفتهباز و پانزی تقسیم میکند که از این سه دسته، روش تأمین مالی پانزی بیشترین بیثباتی را خواهد داشت. [بعد از رشد اقتصاد و سود انتظاری] بنگاهها بهتدریج به روش وامگیری مبتنی بر سفتهبازی تمایل پیدا میکنند. در این حالت، بنگاهها بهخوبی میدانند که در برخی از دورهها حتی قادر به پرداخت کامل بهره وامهای دریافتی نیستند ولی با اطمینان وانمود میکنند بدون مشکل، میتوانند وامهای دریافتی را بازپرداخت کنند. از دیگر سو، وامدهندگان نیز بهتدریج از بازپرداخت وامهای پرداختی خود مطمئن و در نتیجه حاضر میشوند بدون دریافت تضمینهای لازم وام بدهند. بنابراین مینسکی برخلاف آن دسته از اندیشمندان اقتصادی که ادوار تجاری [یا چرخههای کسبوکار] رونق رکود را نتیجه شوکهایی میدانند که از بیرون به اقتصاد وارد میشود، معتقد است که حتی اگر چنین شوکهایی هم وارد نشود، اقتصاد سرمایهداری چون از درون میل به بیثباتی دارد، به سمت بحرانهای حاد اقتصادی کشیده میشود. به تصریح مینسکی، «یک بانکدار مقدار مناسبی از ریسک را میپذیرد. ریسک برای بانکداران حاصل انتخاب دارایی، بدهیها و اهرم مالی یعنی ترکیبی از اقلام ترازنامه است. اما ریسکی که بانکداران میپذیرند یک پدیده احتمالی نیست، بلکه یک رابطه عدم اطمینان است که به شکل ذهنی ارزشگذاری میشود. روش مدیریت ورشکستگیهای بانکی، همراه با این باور که فدرالرزرو با مؤسسه بیمه سپردههای فدرال برای جلوگیری از بسته شدن بانکها همکاری میکند، بدین معنی است که سپردهگذاران نیازی نیست که نسبت به تداوم فعالیت بانکهایی که با آنها ارتباط دارند، نگران باشند. نظارت سپردهگذاران، که باعث کاهش سپردهها و همبستگی بین سهام و ارز افزایش نرخهای بهره میشود و باعث میشود که وامگیرندگان در جستوجوی منابع تأمین مالی بدیل باشند، در حال حاضر اهرم مالی و ساختار دارایی بدهی را محدود نمیکند. [چون] این فرض که حمایت از سوی مقامات نظارت بخش خصوصی را غیرضروری میکند، وجود دارد. هنگام بروز مشکلات در یک بانک، این بانک ممکن است برای فروش ابزار بدهی یا وام گرفتن از منابع فدرال با مشکل روبهرو شده و مجبور به وامگیری از پنجره تنزیل فدرالرزرو شود.»
به طور خلاصه، این مقاله با تکیه بر ارتباط اوراق قرضه دولتی و بازار سهام نشان میدهد یک ارتباط علی یکطرفه میان این دو وجود ندارد؛ و در شرایط تورمی ارتباط این دو میتواند همسو باشد. در نهایت هیچ دارایی خاصی نیست که از گزند بحرانها در امان بماند، هرچند درجه اثرپذیری آن در بحران متفاوت است؛ چرا که این، خصلت جدانشدنی بازارهای مالی است که مانع از تداوم ثبات میشود؛ چون ثبات عامل بیثباتی است. نکات مطرحشده در این مقاله خواندنی میتواند به تصحیح چند تلقی رایج و اشتباه در فضای اقتصادی کشور کمک کند.
نقش تاریخی اوراق قرضه: ضربهگیر
هنگام ارائه مشاوره به نهادهای حاکمیتی، مخصوصاً بانکهای مرکزی، غالباً میبینیم که برخی مؤسسات، در دوران استرس مالی، برای اینکه متحمل زیانهای احتمالی از سهام رو به صعودشان نشوند، به داراییهای درآمد ثابت خیلی تکیه میکنند. در واقع به نظر میرسد که سرمایهگذاران، مسلماً برای محافظت از خود در دوران استرس مالی، مصرانه به دنبال خرید اوراق قرضه باکیفیت (یعنی [اوراق] دولتی) هستند، ولی اوراق قرضه دولتی را در محیطهای مناسب برای پذیرش ریسک در طلب بازده بیشتر و خرید داراییهای رشدی کنار میگذارند.
این همبستگی منفی بین شوکها و اوراق قرضه در بازارهای سرمایه از اواخر دهه ۱۹۹۰ پابرجا بوده است و بسیاری از سرمایهگذاران حرفهای امروز این صنعت هرگز تجربه دیگری نداشتهاند. بااینحال، اگر کمی عقبتر برویم، همبستگی مثبت بین سهام و اوراق قرضه در بازار امریکا قدمت طولانی دارد. (شکل ۱) در واقع، از سال ۱۹۶۰، میتوانیم سه نظام مختلف را شناسایی کنیم:
• از ژانویه ۱۹۶۰ تا دسامبر ۱۹۶۵، همبستگی منفی کم (۱۲/۰-)
• از ژانویه ۱۹۶۶ تا ژوئن ۱۹۹۸: همبستگی مثبت پایدار (۳۶/۰)
• از ژوئیه ۱۹۹۸ تا اکتبر ۲۰۱۹: همبستگی منفی پایدار (۲۷/۰-)
ولی، شکل ۱ مبتنی بر همبستگی ۳۶ ماهه متحرک است. وقتی هر ماه را به صورت مجزا بررسی میکنیم، این رابطه چقدر قوی است؟ یا به بیان سادهتر، در دوران رکود بازار، وجود اوراق قرضه دولتی در سبد متنوعسازیشده چقدر مفید است؟
برای پاسخ به این پرسش، برخی ماهها را به صورت منفرد بررسی میکنیم. دو نمودار موجود در شکل ۲ همین مطلب را نشان میدهند. در نمودار سمت چپ (ژوئیه ۱۹۶۵ تا ژوئن ۱۹۹۸)، سقوط عجیب اکتبر ۱۹۸۷ نیز رخ داده است. رابطه مثبت بین سهام و اوراق قرضه نسبتاً قوی است (ضرایب همبستگی بسیار معنادار هستند)، ولی R۲ همچنان کوچک و برابر با ۱۳ درصد است.
در دورۀ دوم که در سمت راست نشان داده شده است (ژوئیه ۱۹۹۸ تا اکتبر ۲۰۱۹)، این رابطه منفی است و بحران مالی جهانی ۲۰۰۹-۲۰۰۸ نیز در همین دوره رخ داده است. در اینجا نیز شاهد روابط معناداری هستیم، ولی R۲ نیز خیلی کوچک است. گرچه، اوراق قرضه دولتی بلندمدت بین نوامبر ۲۰۰۷ تا فوریه ۲۰۰۹ بسیار سودمند بودند (بازده اساندپی ۹/۵۰- درصد بود، در حالی که بازده اوراق قرضۀ بلندمدت ۰/۱۶ درصد بود)، در برخی ماهها مخصوصاً اکتبر ۲۰۰۸ تا ژانویه ۲۰۰۹ این رابطه وجود ندارد.
اوراق قرضه بلندمدت در گذشته به صورت ماهانه مانع چه خطری شدهاند؟
شکل ۳ پانزده ماه از بدترین ماههای بازار سهام را از دهه ۱۹۶۰ نشان میدهد. براساس این دیدگاه، نقش ضربهگیر اوراق قرضه تا حدی مستدل به نظر نمیرسد. در کمتر از نیمی از ماهها، بازده اوراق قرضه دولتی بلندمدت امریکا مثبت بوده است. بااینحال، متوجه میشویم که اگر اکتبر ۲۰۰۸ را حذف کنیم و کل دوره بحران مالی جهانی را به صورت ماهانه در نظر بگیریم، در پنج دوره از شش دوره، اوراق قرضه تا حدی نقش حفاظتی داشتهاند. تنها مورد استثنا در واقع نوسانات بازار در نوامبر ۱۹۷۳ بود که بحران نفت (تورمزا) به بازارها ضربه زد. ولی اگر دورههای سهماهه متحرک را در نظر بگیریم، میبینیم که اوراق قرضه دولتی نقش محافظتی بیشتری داشتهاند. بااینحال، این دورهها همپوشانی دارند، بنابراین باید درباره نتیجهگیری محتاط باشیم.
اوراق قرضه بلندمدت در بدترین افتهای بازار در گذشته مانع چه خطری شدهاند؟
در نهایت، بیایید شش مورد از بدترین افتهای بازار سهام را با استفاده از دادههای ماهانه بررسی کنیم. همانطور که شکل ۴ نشان میدهد، در دو افت بد (نوامبر ۲۰۰۷ تا فوریه ۲۰۰۰۹ و اوت ۲۰۰۲ تا سپتامبر ۲۰۰۲)، اوراق قرضه به شکل چشمگیری از سرمایهگذاران محافظت کردند و بازده دورقمی داشتند.
طی دو افت کوتاه بازار در سالهای ۱۹۸۷ و ۱۹۶۲، اوراق قرضه بازدههای کوچک ولی مثبتی داشتند. در دو دوره افت سهام (۱۹۷۴-۱۹۷۲ و ۱۹۷۰-۱۹۶۸) اوراق قرضه افت کردند، گرچه میزان افتشان بهاندازه سهام نبود.
علت نظامهای همبستگی مختلف چیست؟
اگرچه اختلافنظرهای زیادی درباره علل همبستگی سهام و اوراق قرضه وجود دارد، ظاهراً تورم مداوم یکی از عوامل کلیدی است. شکل ۵ نمودار نقطهای تورم پایه ۳۶ماهه را برحسب همبستگیهای ۳۶ماهه نشان میدهد که برای درک تفاوت همبستگی در نظامهای مختلف جالبتوجه است.
در کل، تورم پایۀ ۵/۲ درصد ظاهراً مرز همبستگی منفی/صفر با همبستگی مثبت سهام و اوراق قرضه است. با تورم بالا، سهام و اوراق قرضه با هم رشد و افت میکنند، چون تورم بالاتر به اوراق قرضه لطمه میزند، چون سرمایهگذاران این موضوع را در نرخهای بهره بالاتر در نظر میگیرند و قیمتگذاری سهام نیز دچار عدمقطعیت و فشارهای هزینهای است. در محیطهای کمتورم، نرخ تنزیل برای سهام پایدارتر است و انتظارات رشد سود شرکتها در معرض خطر است.
این مطلب برای دهه آتی به چه معناست؟
مشخص است که به صورت میانگین، میتوانیم انتظار مزایایی را از اوراق قرضه داشته باشیم. بااینحال، آنها بههیچوجه ابزاری عالی برای پوشش ریسک نیستند و به صورت تاریخی، در خیلی از موارد «هیچ مفری وجود نداشته است». در دهه ۲۰۲۰، با توجه به انتظارات تورمی محدود، انتظار داریم که همبستگی منفی اندک میان سهام و اوراق قرضه ادامه پیدا کند. در واقع، انتظار نداریم که نرخهای بهره افزایش یابد، مگر اینکه رشد اقتصادی و تورم به اندازه کافی افزایش یابد تا بانکهای مرکزی با خیال راحت به خطمشی پولی «عادی» بازگردند. در نظام همبستگی منفی، سرمایهگذاران منظم میتوانند منافعی را با ایجاد تعادل دوباره بین سهام و اوراق قرضه نصیب خود کنند.
بااینحال، به علت رویدادهای بلندمدت به همراه خطمشی رایج تسهیل کمی در جهان، در نهایت به سمت نظام پرتورمتر حرکت خواهیم کرد. در این حالت، هم سهام و هم اوراق قرضه ضربه میخورند، چون بازارها قیمتگذاری را دوباره انجام میدهند. در نتیجه، میتوانیم انتظار منحنی بازده بسیار تندتری را داشته باشیم و بانکهای مرکزی به صورت همزمان با تورم بالاتر و رشد آهسته (و کسریهای بودجه رو به افزایش دولت) مقابله میکنند، در حالی که سرمایهگذاران صرف ریسک بیشتری برای ریسکهای تورمی رو به افزایش میخواهند.
همبستگی در بازار جهانی را چگونه تشخیص دهیم؟
همبستگی های مختلف نقش بسیار زیادی در حرکت بازار دارند.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی رادار اقتصاد به نقل از تحلیل بازار؛ افرادی که در بازار جهانی فعالیت دارند باید به مباحث همبستگی تسلط داشته باشند امروز تاثیر نفت بر دلار کانادا را بررسی خواهیم کرد:
جالب است بدانید که مردم عادی فکر میکنند تنها شرکتهای بزرگ میتوانند از طریق نفت خام درآمد کسب کنند اما این حرف اشتباه است. نفت انواع مختلفی دارد و اکثر آنها را میتوان در بازار سهام معامله کرد. معروفترین آنها نفت وست تگزاس، اینترمیدیت و نفت برنت( Brent) است.
دلار آمریکا پراستفادهترین ارز در معاملات جهان است و اکثر ثروتمندان جهان سرمایه خود را به صورت دلار آمریکا نگهداری میکنند. در طرف دیگر دلار کانادا محبوبیت به مراتب کمتری دارد. این ارز یک ارز کالا محور است، به این معنی که واکنش فعالانهای نسبت به قیمت کالاها به ویژه نفت و طلا نشان میدهد.
تا زمانی که اقتصاد کانادا به تولید و فروش نفت وابسته باشد، این کرولیشن یا همبستگی نیز وجود خواهد داشت.
کرولیشن چیست؟
درواقع کرولیشن ها نشان دهنده نوع ارتباط دارایی همبستگی بین سهام و ارز با همدیگر در یک دوره زمانی مشخص است و سه نوع کرولیشن وجود دارد که عبارت است از:
کرولیشن مثبت : که اگر یک دارایی در طی دوره زیاد یا کم شود دارایی دیگر نیز به تناسب افزایش یا کاهش خواهد یافت.
کرولیشن یا همبستگی منفی : به این معنی است که اگر یک دارایی در جهت خاصی حرکت کند، دارایی دیگر دقیقا در جهت عکس آن حرکت خواهد کرد.
کرولیشن صفر یا خنثی : به این معنی است که دو دارایی هیچ ارتباط مشخصی با یکدیگر ندارند.
*نکته مهم: هر زمان کشور کانادا نفت خود را با قیمت بالاتری میفروشد، دلار این کشور شروع به رشد میکند. پس افزایش قیمت نفت منجر به افزایش ارزش دلار کانادا میشود.
در جفت ارز USDCAD دلار کانادا در مخرج کسر است، همبستگی میان قیمت نفت و این جفت ارز منفی خواهد بود به این معنا که با افزایش قیمت نفت، این جفت ارز کاهش خواهد یافت.
معامله گرها همیشه می پرسند چطور از کرولیشن در تریدها استفاده کنیم؟
توجه داشته باشید که قیمت نفت به طور کلی تحت تاثیر عرضه، تقاضا، عوامل ژئوپلوتیک و رویدادهای مهم و فورس ماژور (Force Majeure) است.
این جفت ارز از قیمت نفت تاثیرات یکسانی را تجربه میکند اما دلار آمریگا و دلار کانادا این تاثیرات را به طور جداگانه احساس میکنند. سپس نسبت به یکدیگر ارزیابی شده و در نهایت قیمت جفت ارز مشخص میشود. در ابتدا قیمت نفت نسبت به عوامل بیرونی واکنش نشان داده و شروع به افزایش یا کاهش میکند و مدتی بعد USDCAD نیز این تغییرات را دنبال می کند. در مجموع قیمت نفت سریعتر از جفت ارز حرکت میکند. با دانستن این همبستگی و الگو، حال میتوانید استراتژی معاملاتی خود را که قیمت نفت و USDCAD نیز شامل آن میشود، طراحی کنید.
مثالی از ترید بر روی ( usdcad)
فکر کنیم قیمت WTI یک مقاومت را شکسته و رشد کرده است. در آن لحظه نمودار USDCAD وضعیتی معکوس را تجربه کند. قیمت به سرعت در حال کاهش است. در طول هشت کندل، قیمت نفت در حال رشد است سپس به سطح مقاومتی که پیشتر شکسته است باز میگردد. اما قیمت جفت ارز USDCAD همچنان در حال کاهش است. این اتفاق ممکن است بدان معنا باشد که کانادا در حال تقویت ارز خود در مقابل دلار آمریکا است. پس در صورتی که همچنان شاهد رشد قیمت نفت باشیم، USDCAD همچنان سقوط کرده و دلار کانادا تقویت خواهد شد.
این یک نمونه کلی از همبستگی بین قیمت نفت و پول ملی کانادا بود.
نکته : همبستگی واضحی بین نفت و جفت ارز USDCAD وجود دارد، اما این بدین معنی نیست که بدون استفاده از دیگر فیلترها به معامله این ابزارها بپردازید. بازار مملو از حرکات سریع جعلی است که صعود و سقوطهای غیرقابل پیشبینی را به همراه دارد. اما دانستن این همبستگی میتواند به عنوان سیگنال مکملی برای پیدا کردن جهت قیمت، به شما کمک کند.
همبستگی شاخص کل با دلار؛ دلیل اصلی ریزش بورس
کارشناسان برای بهبود وضعیت بورس بر این عقیده هستند که افزایش نرخ ارز میتواند موجب افزایش شاخص کل و بهبود وضعیت بورس شود.
به گزارش خبرنگار ایمنا، بعد از انتخابات ۱۴۰۰ بازار سرمایه به روند صعودی خود بازگشت. با بهبود بازار، روند عرضه اولیهها افزایش یافت و این عامل یکی از دلایل جلوگیری از رشد بازار شد. بسیاری از سرمایه گذاران انتظار داشتند که با انتصاب رئیس جدید سازمان بورس آرامش و تعادل به این بازار برگردد اما تنها در روز اول انتصاب رئیس جدید، بورس رشد خیره کننده ۴۰ هزار واحدی را تجربه کرد.
قابل ذکر است که اقدام شهرداری تهران در پلمب درب پارکینگ سازمان بورس و اوراق بهادار تهران به دلیل بدهی و جو روانی که میان سرمایه گذاران راه افتاد، مزید بر علت افت شاخص کل شد که با آگاه سازی مسئولان روشن شد که تنها درب پارکینگ سازمان بورس پلمب شده است اما این خبر تأثیر منفی خود را خواهناخواه بر معاملات روز بعد بازار گذاشت.
دلیل دیگر ریزش این روزهای بازار میتواند رشد بازار ارزهای دیجیتال باشد. به همین منظور بسیاری از سهامداران سهام خود را برای ورود به بازار ارزهای دیجیتال به فروش میرسانند و فشار فروش را در بازار افزایش میدهند. رشد روزانه بازار ارزهای دیجیتال موجب میشود که روزانه از بورس تهران سرمایه خارج شود و به سمت بازارهای ارزهای دیجیتال حرکت کند که موجب تقاضای بیشتر در بازار و رشد بازار ارزهای دیجیتال میشود.
دلیل دیگر ریزش بورس خروج سرمایه از کشور است. با توجه به کاهش ارزش لیر ترکیه، بسیاری از سهامداران سهام خود را برای خرید خانه در ترکیه از بورس خارج کرده کردهاند. دیگر دلیل ریزش بورس کاهش ارزش دلار و همبستگی زیاد شاخص کل بورس با دلار است. به این موجب هرگاه دلار با ریزش مواجه شود، شاخص کل بورس با ریزش مواجه خواهد شد. در این خصوص کارشناسان برای بهبود وضعیت بورس بر این عقیده هستند که افزایش نرخ ارز میتواند موجب افزایش شاخص کل و بهبود وضعیت بورس شود.
نگاهی به بازده و ریسک در سرمایهگذاری
بازده و ریسک دو روی سکه سرمایه گذاری در بورس هستند. وقتی دارایی خود را در صنعت یا بنگاه اقتصادی هزینه میکنید، باید پیشبینی قابل قبولی نسبت به بازده و ریسک سرمایه گذاری خود داشته باشید. این پیشبینی به شناخت شما از حوزه انتخاب شده بستگی دارد. در یک سرمایه گذاری مطمئن، همواره بازدهی مثبت بر ریسک و احتمال ضرر میچربد اما قدم اول برای تخمین بازده و ریسک در سرمایه گذاری، آشنایی با معنا و مفهوم این دو واژه مهم است.
در این مطلب عناوین زیر را بررسی خواهیم کرد:
منظور از بازده چیست؟
بازده تعریف روشنی دارد. سود یا ضرری است که برای صرف دارایی در شغل یا بازاری نصیب سرمایهگذار میشود. به عنوان مثال شما در مهرماه ۲۰ میلیون تومان وارد بازار بورس میکنید و در آبان ماه پول شما ۲۱ میلیون تومان است.
۱ میلیون اضافه شده؛ بازده سرمایه گذاری شما است. اما اگر پول شما در آبان ماه ۱۹ میلیون تومان باشد؛ بازده شما منفی ۱ میلیون بوده است.
بازده به دو نوع مختلف تقسیم میشود. بازده انتظاری و بازده واقعی. بازده انتظاری، عددی است که سرمایهگذار برای سود خود متصور است و بازده واقعی، عددی همبستگی بین سهام و ارز است که به دست میآورد.
معمولا بازده و ریسک رابطهای مستقیم دارند. مثلا اگر سرمایه خود را به بانک بسپارید، سود ثابتی به عنوان بازده پول به شما پرداخت خواهد شد. سود ثابتی که ممکن است در درازمدت حتی از تورم سالیانه کشور کمتر باشد اما در این صورت شما مطمئن خواهید بود که اصل پول شما حفظ میشود.
اما با وارد شدن در بازار بورس یا سرمایه گذاری در بازارها و صنایع دیگر، ریسک سرمایهگذاری شما افزایش پیدا میکند و بازده انتظاری نیز بیشتر خواهد شد.
تعریف ریسک در سرمایه گذاری
تعریف ریسک وابستگی زیادی به تعریف بازده دارد. اختلاف میان بازده انتظاری و بازده واقعی همان ریسک در سرمایه گذاری است:
بازده واقعی – بازده مورد انتظار = ریسک
بیشتر سرمایهگذاران بر این باور هستند که بازده واقعی کمتر از بازده مورد انتظار است. با افزایش ریسک در یک تصمیمگیری مالی، اختلاف میان بازده مورد انتظار و بازده واقعی بیشتر خواهد بود و با کاهش ریسک، این اختلاف کاهش مییابد.
ایجاد تعادل مناسب بین ریسک و بازده، مهمترین تصمیمگیری مالی به شمار میآید.
انواع ریسک و عوامل ایجاد کننده ریسک در سرمایه گذاری
در یک تقسیم بندی کلی ریسک به دو نوع سیستماتیک و غیر سیستماتیک تقسیمبندی میشود. ریسک سیستماتیک، ریسکی است که از عوامل بازار ناشی شده و بر یک سرمایهگذاری (مثلاً قیمت سهام شرکتها) تاثیر دارد و مدیریت آن از دست مدیران شرکتها خارج است.
اما ریسک غیرسیستماتیک، به ریسکی گفته میشود که ناشی از عوامل کلان حاکم بر یک بازار نیست و به ساختار یک شرکت یا بنگاه اقتصادی مربوط میشود.
برای مثال ساختار سرمایه شرکت، نوع محصول (کالا یا خدمات)، تصمیمگیری در شرایط مختلف و مولفههایی از این قبیل، تاثیراتی روی سهام آن شرکت میگذارند که همگی در تقسیمبندی ریسک غیرسیستماتیک قرار میگیرند.
شناخت انواع ریسک میتواند سرمایه گذار را به پیشبینی آینده خود مسلطتر کند.
ریسک نرخ ارز
نرخ ارز، ارزش برابری یک واحد پول خارجی به پول داخلی است؛ یعنی ارزش خرید یا فروش یک واحد پول خارجی به پول رایج یک کشور را نرخ ارز گویند.
نرخ ارز در کشورها به طور متناوب در حال تغییر است و همین موضوع میتواند روی میزان هزینهها، تولید، فروش و سود شرکتهایی که واردات و صادرات دارند، به شدت تاثیرگذار باشد.
وقتی نرخ ارز رشد میکند شرکتهایی که وارد کننده هستند باید مواد اولیه مورد نیاز خود را با قیمت بالاتری تهیه کنند، در نتیجه حاشیه سود آنها کم خواهد شد.
در مقابل شرکتهایی که به صادرات میپردازند، میتوانند از این موقعیت استفاده کرده و کالا یا خدماتشان را با نرخ بالاتری به فروش برسانند و به این طریق حاشیه سود خود را افزایش بدهند.
ریسک نرخ ارز ناشی از تغییر در بازده سهامها در نتیجه نوسانات نرخ ارز خارجی است.
ریسک نوسان نرخ بهره
در تبلیغات تلویزیون بسیار شنیدهاید که به طور مثال اوراق مشارکت ۵ ساله یک طرح خاص با سود ۲۰% از طریق بانکها پذیرهنویسی میشوند.
سرمایهگذار وقتی چنین تبلیغی را میبیند با خود تحلیل میکند که اگر به طور مثال سود بانکی که در حال حاضر ۲۰% است، به ۲۵% تغییر کند، برای او به صرفه است که پولش را در بانک سرمایهگذاری کند تا اوراق مشارکت بخرد.
به طور مشابه اگر میزان سود بانکی به ۱۵% کاهش پیدا کند منطقی است که پول را در اوراق مشارکت سرمایهگذاری کند. به این تغییراتی که در سود بانکی پیش میآید و باعث افزایش یا کاهش ارزش اوراق مشارکت میشود ریسک نوسان نرخ بهره میگویند. بنابراین هنگامی که یک سرمایهگذار اوراق مشارکت ۵ ساله مذکور را میخرد این ریسک نوسان نرخ بهره را قبول میکند؛ زیرا وقتی نرخ بهره در بازار کاهش یابد ارزش اوراق مشارکت بیشتر میشود و با افزایش نرخ بهره ارزش این اوراق کمتر میشود. تاثیر نرخ بهره بر سهام عادی کمتر از اوراق مشارکت است.
ریسک بازار
به ریسکی که از تغییرات بازده به واسطه نوسانات کلی بازار به وجود میآید، ریسک بازار گفته میشود. ریسک بازار به واسطه موارد مختلفی مانند جنگ، تغییرات اقتصادی، رکود اقتصادی و … به وجود میآید و سهام همه شرکتها و تمامی انواع اوراق بهادار تحت تاثیر تبعات آن قرار میگیرد.
این ریسک عموماً قابل پیشبینی نیست و در اثر عواملی که خارج از کنترل مدیران شرکتها است به وجود میآید.
ریسک تورمی
معنی این ریسک کاهش قدرت خرید به دلیل وجود تورم است و به گونهای با نوسانات نرخ بهره رابطه مستقیمی دارد. این ریسک تمامی اوراق بهادار از جمله سهامها را تحت تاثیر قرار میدهد.
ریسک تورمی یعنی وقتی شما در جامعهای تورمی زندگی میکنید، قدرت خریدتان کاهش مییابد؛ لذا تقاضا در بازار کمتر شده و باعث کاهش ارزش سهامهای موجود میشود.
به عبارت کلیتر تغییرات عمومی قیمتها ریسک قدرت خرید است. در جامعهای که میزان تورم بالا باشد، از قدرت خرید مردم کاسته میشود.
به بیان دیگر تورم باعث کاهش میزان تقاضا و تاثیر در قدرت خرید کلی مردم میشود. این ریسک نیز از کنترل مدیران شرکتها خارج و وابسته به شرایط اقتصادی جامعه است.
ریسک نقدینگی
نبود اطمینان درباره عامل زمان و ابهام قیمتی بالاتر، باعث ایجاد ریسک نقدینگی میشود. این ریسک با افزایش عواملی که گفته شد (زمان و ابهام قیمت) نیز افزایش مییابد.
وقتی نقدینگی موجود در بازار کاهش یابد، در واقع افرادی که در بازار هستند تمایل به خرید ندارند و خریدار در بازار کم میشود، این امر موجب ایجاد اختلاف در قیمت پیشنهادی خرید و قیمت پیشنهادی فروش سهام شرکتها میشود.
در نتیجه قدرت تقاضا کم میشود و ریسک سرمایهگذاری بالا میرود. به این ریسک که به علت کاهش نقدینگی بازار در میزان تقاضا ایجاد میشود، ریسک نقدینگی میگویند.
ریسک نقدینگی میتواند از رشد بازار جلوگیری کرده و باعث افت بازار (یا در اصطلاح ریزش بازار) شود.
ریسک تجاری
ریسکی که به دلیل انجام تجارت و کسب و کار در یک صنعت منحصر به فرد به وجود میآید، را ریسک تجاری همبستگی بین سهام و ارز مینامند.
برای مثال شرکت فولاد مبارکه در صنعت خود با ریسک تغییر قیمت فولاد جهانی مواجه است و اگر قیمت فولاد جهانی کاهش پیدا کند، قیمت محصول این شرکت نیز کاهش پیدا میکند و باعث کاهش سودآوری و در نتیجه کاهش ارزش سهام این شرکت میشود. با مطالعه و کسب اطلاعات کافی در مورد صنعت خاصی که قصد سرمایهگذاری در آن را دارید، همبستگی بین سهام و ارز میتوان تا حدی از این ریسک جلوگیری کنید.
ریسک مالی
یکی از منابع تامین مالی شرکتها، دریافت وام از بانکها، موسسات مالی و سایر نهادهای مربوطه است. زمانی که شرکتی با دریافت وام سعی در تامین مالی خود میکند، در حقیقت بدهیهای خود را در سمت راست ترازنامه افزایش داده است.
حال اگر شرکت نتواند خدمات یا محصولات خود را در زمان مناسب به فروش برساند، در نتیجه امکان بازپرداخت بدهیهای خود را در موعد مقرر نخواهد داشت؛ زیرا با کمبود نقدینگی مواجه شده است.
عدم بازپرداخت به موقع، موجب کاهش اعتبار شرکت نزد مراکز اعطاکننده وام برای دریافت تسهیلات بعدی خواهد شد که امکان تامین مالی آتی را از محل دریافت وام کاهش و احتمال ورشکستگی شرکت را افزایش میدهد.
کنترل ریسک در بازار سرمایه
در همبستگی بین سهام و ارز بازار سرمایه میتوان ریسک هر سهم را شناخت و محاسبه کرد. از طرف دیگر، میشود با مدیریت صحیح پورتفوی و انتخاب سهم درست، ریسک را پایین آورد و جلوی بازده منفی را گرفت.
ریسک هر سهم را میتوان با استفاده از رابطه زیر محاسبه کرد:
Ϭ = [Σ (ri – r̅)/n ] ۱/۲
در این فرمول، ri معرف بازده واقعی، ̅ r نماد میانگین بازده و n تعداد دورههای مورد مطالعه است.
برای نمونه تصور کنید بازده یک سهم در ۶ سال مالی گذشته به شرح زیر است:
حال ریسک این سهم را در سالهای مختلف با هم محاسبه میکنیم:
(ri – r̅)
Σ (ri – r̅)
(ri – r̅)/n
[Σ (ri – r̅)/n ] ۱/۲
به ترتیب از راست به چپ بازدهها (ri) را جمع و به تعداد سال (۶) تقسیم میکنیم تا میانگین بازده این سهم در این ۶ سال به دست آید که برابر مقدار ۱۱٫۳۳% است
سپس در ستون بعدی تکتک بازدهها را از بازده میانگین (r̅) کسر کرده و هرکدام را به توان ۲ میرسانیم.
در ستون بعدی مجموع آنها را محاسبه و در ستون بعد به تعداد آن یعنی عدد ۶ تقسیم میکنیم. در ستون آخر از عبارت به دست آمده جذر میگیریم و عدد حاصلشده همان انحراف معیار یا ریسک سهم مورد نظر ما در بازه ۶ سال گذشته است.
رابطه کوواریانس و محاسبه ریسک سهام
کوواریانس بین دو عدد، به معنای رابطه و همبستگی بین دو عدد است. مثلاً وقتی کوواریانس دو عدد مثبت است آن دو عدد با هم رابطه مستقیم دارد و با افزایش یکی، دیگری هم افزایش و با کاهش یکی، دیگری نیز کاهش مییابد.
کوواریانس منفی به معنای رابطه عکس بین آن دو عدد است و با کاهش یکی، دیگری افزایش مییابد و بالعکس. کوواریانس صفر (۰) بین دو عدد به معنای این است که این دو عدد هیچ رابطه و همبستگی باهم ندارند و در صورت تغییر یکی، دیگری تحت تأثیر قرار نمیگیرد.
از این قاعده آماری میتوان به منظور مدیریت ریسک سبد سهام خود بهره جست. به این ترتیب که مجموع سبد سهامی تشکیل دهیم که بسته به نوع سیاستگذاری ما، اجزای آن دارای کوواریانس منفی یا صفر باشند تا در برابر ریسک سیستماتیک، ریسکی تعدیلشده با بازدهی مورد قبول داشته باشیم.
محاسبه ریسک سبد سهام
فرض کنید سبدی داریم متشکل از ۲ سهم A و B که به ترتیب انحراف معیار (ریسک) هرکدام برابر Aϭ و Bϭ و وزن نسبی WA و WB (سهم هرکدام از سهمها در تشکیل سبد سهام مثلا نسبت ۵۰% سهم A و ۵۰% سهم B) و ضریب همبستگی ρ باشند.
ریسک سبد سهام ما از رابطه زیر محاسبه میشود:
Ϭp = (WA ۲ . ϭA ۲ + WB ۲ . ϭB ۲ + ϭ ۲ A ϭB ρ) ۱/۲
توجه داشته باشید که شاید نتوانیم میزان ریسک سهمها را تغییر دهیم اما با انتخابی درست، میتوانیم میزان ریسک سبد را به حداقل برسانیم. در اینجا ضریب ρ از اهمیت برخوردار است هر چه ضریب همبستگی ( با کوواریانس اشتباه نگیریم، کوواریانس میزان همبستگی بین دو سهم است اما ρ ضریب همبستگی بین آن دو است که عددی بین ۱- تا ۱+ است. کوواریانس بین دو سهم با استفاده از همین ضریب محاسبه میشود) به ۱- نزدیکتر باشد ریسک سبد کمتر میشود.
در سال ۱۹۵۲ هنری مارکوییتز از مدلی به نام مدل قیمتگذاری داراییهای سرمایهای سخن گفت که بعدها توسط افرادی ازجمله ویلیام شارپ تکامل یافت و بهعنوان مدلی برای محاسبه بازده و ریسک اوراق بهادار پرمخاطره نامگذاری شد که به اختصار آن را به نام مدل CAPM میشناسیم.
این مدل با محاسبه ضریب B نسبت به مقایسه ریسک دارایی با ریسک سیستماتیک بازار اقدام میکند. به عبارتدیگر میزان حساسیت بازده دارایی به بازده بازار را محاسبه میکند و با استفاده از رابطه زیر به دست میآید.
فرض کنید ضریب B برای دارایی خاصی ۱٫۵ تعیین شود، این یعنی زمانی که بازده بازار ۴+ % باشد بازده دارایی به میزان ۱٫۵ برابر آن یعنی ۶+% است و زمانی که بازده بازار ۱- % است، بازده دارایی ۱٫۵- % است.
مدل دیگر، مدل قیمتگذاری آربیتراژ (APT) است. آربیتراژ به تنهایی در اقتصاد به معنای استفاده از تفاوت قیمت یک کالا در دو بازار یا حتی در یک بازار در دو بازهی زمان متفاوت است.
مدل قیمتگذاری آربیتراژ بازدهی را به صورت یک رابطه خطی با چند متغیر کلان اقتصادی مورد بررسی قرار میدهد که بنا به عقیده تعدادی از اقتصاددانان استفاده از این روش بر روش CAPM ارجحیت دارد.
چراکه روش CAPM تنها ضریب B را مورد بررسی قرار میدهد درحالیکه روش (APT) با مطالعه متغیرهای کلان اقتصادی نسبت به ارزیابی بازده و ریسک دارایی اقدام میکند.
سخن آخر
مفاهیم بازده و ریسک همیشه در انجام سرمایهگذاریها، مورد بررسی سرمایهگذاران قرار میگیرد و نمیتوان آنها را جدا از هم در نظر گرفت. تصمیمگیری برای یک سرمایهگذاری مطمئن، همیشه بر اساس ارتباطی که بین ریسک و بازده وجود دارد، معنی پیدا میکند. شناخت این دو متغیر مهم در سرمایه گذاری امری ضروری است. در این مقاله، مفاهیم بازده و ریسک در سرمایه گذاری را بررسی کردیم و نحوه محاسبه ریسک سبد سهام را شرح دادیم.
همبستگی جفت ارزها
همبستگی جفت ارزها؛ مهم ترین نکته درمورد معامله جفت ارز!
همبستگی جفت ارزها در بازارهای مالی، موضوع مهمی است که اهمیت زیادی دارد اما از یکسری جهات به آن کمتر توجه شده است. برای قرار گرفتن در مسیر تریدرهای حرفه ای، لازم است تا همیشه تاثیرپذیری خود از نوسانات بازار را بررسی کنید و این مورد را در بزرگ ترین بازار های بین المللی دنیا مانند بازار فارکس مورد توجه قرار دهید.
همبستگی جفت ارزها به صورت کلی یک ابزار آماری است که نشان دهنده ارتباط میان دو جفت ارز و روند قیمتی آنها با یکدیگر است. از آنجایی که معاملات در بازارهایی مانند فارکس و بازار ارزهای دیجیتال به صورت جفت قیمت گذاری میشوند، هیچکدام از آنها به صورت مستقل از یکدیگر معامله نمیشوند.
در ادامه با ما در سایت اوپوفارکس همراه باشید تا درمورد معامله جفت ارز ها بیشتر برایتان توضیح دهیم.
هم بستگی جفت ارز ها
مفهوم همبستگی جفت ارزها در بازاره های مالی من جمله فارکس از ارزش زیادی برخوردار است ولی اکثر معامله گران به آن توجهی ندارند ، البته معامله گران حرفه ای به بحث همبستگی جفت ارز ها دقت بیشتری می کنند واز آن بهره می برند. به صورت خلاصه جفت ارزها و موارد وابسته به انها در بازار بین المللی فارکس از اهمیت چندانی برخوردار است.
همبستگی ارز چیست؟
قدرت ارز یک کشور و یا یک منطقه با توجه به شرایط اقتصادی آن منطقه میباشد. پس اقتصاد قوی یک ارز قدرتمند را به همراه دارد و بالعکس اقتصاد ضعیف ارز را ضعیف می کند. با این وجود اقتصاد کشورهای مختلف به یکدیگر متصل است و این موضوع ارزهای مختلف را به یکدیگر مرتبط می کند.
برای نمونه در قاره اروپا، انگلیس و کشورهای اتحادیه اروپا به یکدیگر متکی هستند. زیرا آنها کالاها و خدمات مختلفی را با یکدیگر مبادله می کنند . به همین دلیل ارزش پوند انگلیس تحت تاثیر هر نوع تغییر در اقتصاد سایر کشورهای اتحادیه اروپا قرار دارد. همین رابطه رامی توان در اقتصادهای تمامی جهان مشاهده می کند و این همان موضوعی است که همبستگی ارزهای مختلف را در بازار فارکس به وجود می آورد.
همبستگی جفت ارزها در فارکس
همانطور که می دانید جفت ارزها به صورت جفت معرفی میشوند. هر جفت ارز با جفت ارز دیگر همبستگی دارد. داده های مربوط به آنها معمولا در قالب یک جدول نمایش داده میشود. از آنجایی که بروکر فارکس بیش از 100 نوع جفت ارز را برای معامله به شما معرفی میکند. بررسی تک تک آنها کار چندان ساده ای نیست؛ اما با داشتن جدول همبستگی جفت ارزها می توانید بدون بررسی کردن همه ی نمودارها یک نمای کلی از حرکت بازار بدست آورید.
همچنین شما می توانید یک موقعیت معکوس بر روی جفت ارزها ایجاد کنید. زیرا این جفت ارزها همبستگی منفی قوی دارند و دارای یک رابطه عکس می باشند. در حقیقت شما یک جفت ارز را بررسی می کنید اما با اندکی تلاش بیشتر می توانید از 2 و یا 3 جفت ارز همبستگی بین سهام و ارز سود کنید. بطور مثلا در تصویر بالا جفت ارز دلار امریکا به دلار کانادا با قیمت نفت امریکا یک همبستگی منفی دارند و با بالارفتن قیمت نفت امریکا این جفت ارز USD/CAD پایین می آید و برعکس هم به همین صورت میشود.
معاملات همزمان
در مقایسه با تحلیل گران بنیادی، تکنیکال گرا ها پیش از ایجاد یک موقعیت معاملاتی مناسب باید هر نمودار را با استفاده از اندکاتورهای تکنیکالی با دقت بررسی کنند. اگر شما می خواهید هر نمودار را پیش از سفارش بررسی کنید. تعداد معاملاتی که می توانید هر روز انجام دهید محدود میشود. پس می توان نتیجه گرفت که بررسی همبستگی ارزها می تواند به شما کمک کند تا در صورت تمایل بیشتر بتواند موقعیت های معاملاتی بیشتری را در بازار بوجود آورید.
تغییر در میزان همبستگی ارزها
باید این نکته را در نظر داشته باشید که میزان همبستگی ها همیشه به یک میزان نیست و مدام در حال تغییر است. زیرا در بازارهای جهانی مدام در حال نوسان و تغییر است. البته باید دقت کنید که در چه زمانی همبستگی را می بینید، زیرا افرادی که فلزاتی مانند طلا در فارکس معامله می کنند، از همبستگی بالای دلار به طلا باخبر هستند و درک کرده اند که یکی از معیارهای مهم برای تحلیل طلا، بررسی شاخص دلار و اخبار فانتدامنتال مخصوص آن می باشد. البته اگر سوالی در این زمینه دارید کارشناسان سایت اوپو فارکس شما را راهنمایی می کنند.
ضریب همبستگی ارزها
ضریب همبستگی جفت ارزها ضریبی است بین -1تا 0 و یا 0 تا +1 این ضریب نمایانگر این است که جفت ارزی با جفت ارز دیگر همبستگی مثبت یا منفی و به چه اندازه ای دارند. بطور مثال اگر جفت ارزی با جفت ارز دیگر ضریب همبستگی +1 داشته باشند به این معناست که این دو ارز بسیار همبستگی مثبت و بالایی دارند. در همچین مثالی در صورتی که جفت ارز اول بالا برود جفت ارز دیگری نیز رشد میکند.
دیدگاه شما